اشاره: تزکیه‌ی نفس یکی از مأموریت‌های مهمّ پیامبران(علیهم‌السّلام) و هدف اساسی پارسایان و دایرمدار نجات و هلاک، نزد خداوند متعال است. تزکیه به‌ معانی مختلفی ازجمله «تطهیر» و «رشد و نمو» آمده است. زکات نفس همان تطهیر آن از انواع بیماری و آفت‌هاست و دارای مقاماتی است که نوعی تخلّق به نامها و صفاتی است. تزکیه در نهایت، پاکی جستن(تطهّر)، تحقّق و تخلّق است که دارای ماهیّت، نتایج و ابزارهای مشروع است و نمود آن در سلوک انسان و تعاملش با خالق و خلق با کنترل جوارح و جوانح طبق فرمان خدا تجلّی می‌یابد.

 اصلاحوب نظر به اهمّیّت این مفهوم، چند پرسش اساسی  را با برخی از صاحبان قلم و نظر درمیان نهاده است. جهانگیر ولدبیگی(١٣٥٢ نوریاب پاوە)، دکتری علوم قرآن و حدیث و عضو هیأت علمی دانشگاه فرهنگیان سنندج و صاحب چندین اثر تألیفی و ترجمه ازجمله ترجمه‌ی قرآن مجید، به پرسش‌های مطرح‌شده پاسخ گفته است، امید است مورد اقبال خوانندگان عزیز قرار گیرد.

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم و صلّی الله علی حبیبنا محمّد وعلی آله وصحبه وسلّم

پیش از پرداختن به جواب سؤالات باید عرض کنم که سخن در باب تربیت و تزکیه علیرغم قلمفرسایی‌هایی که تا کنون انجام شده نیازمند نشست‌ها و گفت‌وگوهای متخصّصانه‌ی بسیاری است و این به پیچیدگی موضوع بر می‌گردد. نکته‌ی دیگر این‌که هیچ عواملی را نمی‌توان در امر تربیت نادیده انگاشت و هیچ عاملی نیز به تنهایی نمی‌تواند مؤثّر در این زمینه باشد و بسیاری از عوامل ناشناخته‌ای هستند که تأثیر بسزایی در امر تربیت دارند که سخن درباره‌ی آنها غیر ممکن است.

- مفهوم تزکیه به چه معناست؟(لغوی و اصطلاحی)

کلمه «تزکیه» مصدر باب تفعیل است «زکی(زکو) یزکی تزکیة» و در لغت به معنای رشد و بالا رفتن و نمو کردن آمده است.

این کلمه یک اصطلاح قرآنی است که برای تعریفش نیاز به یک مقدمه می‌رود. 

انسان موجودی خاص در میان مخلوقات است. خاص از جهت آفرینش و بخشیده شدن استعدادها. این مخلوق دارای یک حیات ویژه است. حیاتی سوای حیات گیاهان و حیوانات. حیاتی با دو ویژگی قدرت اندیشیدن و قدرت انتخاب و اختیار. این موجود عاقل و مختار موجودی اجتماعی است. در میان جمع به دنیا آمده، در میان جمع زندگی می‌کند و نیازهای خود را بر آورده می‌کند و در میان جمع نیز به حیات او خاتمه داده می‌شود و همان جمع، او را زیر خاک دفن و با او وداع می‌کنند. او برای زیستن در میان جمع به عنوان یک انسان باید آموزش ببیند و آموزش‌‌‌های دیده شده را به عمل یا رفتار تبدیل کند. در تعریفی که بنده از موضوع دارم، عمل و رفتار را همان «پرورش و تربیت» می‌دانم که «تزکیه» معنا و اصطلاح قرآنی آن است. بنابراین آموزش و پرورش یا آموزش و تربیت یا آموزش و تزکیه دو اصطلاح لازم و ملزوم و دارای یک رابطه طولی هستند. یعنی آموزش مقدم بر تزکیه است و تزکیه نتیجه و دستاورد آموزش. معنای لغوی «تربیت» که مصدر باب تفعیل است و از ریشه «ربو» و به معنای «زیادت و فزونی» است مؤیّد این معنایی است که بیان شد. در تعریف دیگری از تزکیه یا تربیت گفته شده که به معنای رشد استعدادهای طبیعی انسانی است یا به قول افلاطون از قوه به فعل در آوردن استعدادها است و این تعریف اشاره به همان معنایی دارد که ما بیان داشتیم. خلاصه مطلب این‌که تزکیه اصطلاحی قرآنی برای تربیت و رفتار یا همان تبدیل آموزش به فعل است. نکته دیگر این که به نظر بنده می‌توان برای تزکیه اصطلاح «فرهنگ» را نیز به کار برد که به خاطر عدم تطویل مطلب از تفصیل آن خودداری می‌کنم.      

- تزکیه را از کجا باید آغاز کرد؟

چون آموزش مقدم بر تزکیه(تربیت) و پیش نیاز آن است بنابراین درست این است که گفته شود آموزش را باید از کجا شروع کرد؟ در جواب به این سؤال خیلیها گفته‌اند که باید از خانواده و در دوران کودکی اما بنده معتقد هستم که علی رغم این‌که نمی‌توان یک زمان یا یک عامل را در آموزش و به تبع آن تربیت یا تزکیه دخیل دانست بلکه همه عوامل، دیده و نادیده، در این امر هر یک به اندازه خود مؤثّر هستند اما نقطه آغاز این امر در «انتخاب» است. انتخاب چه چیزی؟ انتخاب شریک زندگی. قبلاً گفتیم که انسان موجودی اجتماعی است و ساده‌ترین و ابتدایی‌ترین شکل این اجتماع خانواده و زوجین هستند. هر یک از زوجین با انتخاب صحیح شریک زندگیش می‌تواند نقطه‌ی آغازین آموزش و تربیت فرزندانش را به خوبی رقم بزند. زوجین با انتخاب صحیح یکدیگر بستر مناسب برای آموزش و تربیت فرزندان آینده‌ی خود را فراهم می‌کنند. بسترهای تربیتی محیط و مدرسه و... ادامه دهنده‌ی بستر تربیتی نخستین یعنی خانواده هستند؛ بر این اساس اگر پایه این بسترها از استحکام خوبی برخوردار باشد، بسترهای دیگر می‌توانند بر استحکام آن بیفزایند؛ اما اگر بستر نخست ناسالم باشد بسترهای دیگر به زحمت می‌توانند نقش مؤثّری را در این مهمّ ایفا کنند. گوهر وجود انسان در دامن یک زوج سالم شکل می‌گیرد و به قول شیخ اجل علیه الرحمة: چون بود اصل گوهری قابل /تربیت را در او اثر باشد. هیچ صیقل نکو نداند کرد./ آهنی را که بدگهر باشد.

وجود استثنائاتی در این زمینه این قاعده‌ی کلّی را نمی‌تواند بر هم بزند. 

- چرا در قرآن کریم اغلب تزکیه بر تعلیم کتاب و حکمت مقدّم شده است؟ 

مسئله‌ی آموزش و تربیت در چهار آیه از آیات قرآن به صراحت به آن اشاره شده است. بقره/١٢٩ و ١٥١، آل‌عمران/١٦٤، جمعه/٢

در این چهار آیه چند اصطلاح قابل توجه و تأمّل هستند: تلاوت، تعلیم، آیات پروردگار(آیاته)، کتاب، حکمت و تزکیه.

تعلیم همان آموزش است، تلاوت اشاره به استمرار امر تربیت(آموزش و تربیت) دارد و این را از معنای لغوی کلمه می‌توان فهمید. آیات پروردگار اشاره به اصول و قواعد تربیتی(آموزشی و تربیتی) بیان‌شده در قرآن از سوی پروردگار دارد. این آیات کتاب و حکمت را شامل می‌شود. کتاب اشاره به جنبه‌ی نظری اصول و قواعد تربیتی دارد و حکت ناظر بر جنبه‌ی کاربردی آن یعنی روش‌های تبدیل آموزش به عمل است. و تزکیه نتیجه‌ی کار یعنی همان تربیت و رفتار است. با این توضیحات مختصر باید عرض کنم که در چهار آیه‌ی ذکرشده که بنده آنها را «آیات آموزشی- تربیتی» نامیده‌ام موضوع تزکیه در سه آیه‌ی بقره/١٥١، آل عمران/١٦٤ و جمعه/٢ بر موضوع تعلیم مقدّم است و این خلاف قاعده است؛ زیرا مسئله‌ی آموزش مقدّم بر تربیت است و این یک امر عقلایی است امّا مقدّم شدن تزکیه بر تعلیم به خاطر اهمّیّت موضوع و هدف مورد نظر است. در جهان‌بینی قرآنی هدف آموزش رسیدن و وصول به تزکیه یا همان تربیت یا به زبان ساده‌تر تغییر در فتار است حال اگر آموزشی منجر به تربیت نشود آموزشی ابتر خواهد بود و نزد خداوند متعال منفور و آیات صف/3-2 اشاره واضح به این مطلب دارد: 

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ. كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ»

نکته‌ی جالب این است که در هر چهار آیه، مسئله‌ی تلاوت مقدّم است و این تذکّر بر استمرار امر تعلیم و تزکیه از ابتدای حیات تا انتهای آن دارد البتّه اگر انتهایی برای آن قابل تصوّر باشد.

خلاصه‌ی مطلب: مقدّم شدن تزکیه بر تعلیم از باب وصول به هدف است و تذکّر این مهمّ که آموزشی که منجر به تزکیه نشود از منظر قرآن مفید فایده نخواهد بود و ذکر انجام اعمال صالح در کنار ایمان در سرتاسر قرآن مؤیّد این مهمّ است. مثلاً در سوره‌ی «فاتحة الکتاب» کلمه‌ی «ایّاک» مقدّم بر فعل عبودیت و استعانت شده است و این اشاره به این مهمّ است که هدف عبودیت و استعانت نیست؛ زیرا انسان به ذات و فطرتاً موجودی است نیازمند به این دو امر؛ امّا آن‌چه مهمّ است این است که خدا به عنوان مفعول دو فعل قرار بگیرد نه غیر ذات مقدّس او(جلّ جلاله).  

- قرآن کریم و سنّت نبوی درباب تزکیه چه راهکارهایی را پیشنهاد می‌دهند؟ وسائل و ابزارهای تزکیه‌ی نفس کدامند؟

اگر بخواهم به اختصار به این سؤال جواب بدهم خواهم گفت که بر اساس آموزه‌‌‌های قرآن و سنّت صحیح نبوی(ص) راه رسیدن به تزکیه به معنای وسیع آن «تقوی» است. تقوا ابزار این مسیر است. توضیح این مسئله چیست؟ بنا به تعریفی که بنده از «تقوی» دارم و این را از آموزه‌‌‌های قرآنی گرفته‌ام به معنی «احساس مسؤولیت» است. اساساً انسان در حیات خاصّ خود با چهار رابطه سر و کار دارد یعنی حیات انسان محصور در چهار رابطه است و به عبارت دیگر چهار رابطه برای انسان همیشه مطرح بوده و هست و خواهد بود. رابطه با خدا، خود، همنوع و غیر همنوع. فلسفه‌ی دین «اصلاح»، «تصحیح» و «تقویت» این چهار رابطه است: «قالَ يا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ رَزَقَني‏ مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُريدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى‏ ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُريدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفيقي‏ إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنيبُ»(هود : ٨٨) فت: ای قوم من! اگر من (بر اثر نبوّت) دلیل آشکاری از پروردگارم داشته باشم (و به یقین کامل رسیده باشم) و روزی خوبی (علاوه از نبوّت) به من عطاء فرموده باشد، به من بگوئید (آیا می‌توانم برخلاف فرمان خدا، یعنی خالق و هادی و رازق خود رفتار کنم، و شما را از بت‌پرستی و بزهکاری نهی ننمایم؟). من نمی‌خواهم شما را از چیزی باز دارم و خودم مرتکب آن شوم (و بلکه شما را به انجام کاری می‌خوانم که خود نیز بدان عمل می‌کنم). من تا آنجا که می‌توانم جز اصلاح (خویشتن و شما را) نمی‌خواهم، و توفیق من هم (در رسیدن به حق و نیکی و زدودن ناحق و بدی) جز با (یاری و پشتیبانی) خدا (انجام پذیرفتنی) نیست. تنها بر او توکّل می‌کنم و (کار و بارم را بدو واگذار می‌سازم و با توبه و انابت) فقط به سوی او برمی‌گردم.

به هر اندازه انسان بتواند این چهار رابطه را اصلاح و تقویت کند به همان اندازه تزکیه یافته است. اکتفا کردن و توجّه به یکی از این روابط و غفلت از بقیه روابط مسئله‌ی تزکیه را دچار نقص و محدودیت می‌کند و این همان چیزی است که متأسّفانه در میان برخی از مسلمانان و فرقه‌‌‌های اسلامی به عینه مشاهده شده و می‌شود. احساس مسؤولیت نسبت به این امر(اصلاح، تصحیح و تقویت این چهار رابطه) همان تعریف «تقوی» است که ما به آن اشاره کردیم و این معنا را از ریشه‌ی لغت تقوا می‌توان فهمید (تقوی: بنا به آنچه راغب می‌گوید عبارت است از نگه داشتن نفس و جان از هر آنچه ترس ضربه و ضرر رسانیدن به آن می‌رود. و خوف و ترس را در معنای تقوی از همین جهت گفته اند.)

بنا بر آنچه گذشت تنها راه و ابزار رسیدن به تزکیه «تقوی» است. گاهی «تقوی» را می‌توان به عنوان هدف نیز نگاه کرد و آن از این جهت است که فرد «متّقی» با احساس مسؤولیتی که نسبت به آن چهار رابطه دارد و بر آن استمرار دارد مزکّا شده است. 

اگر گفته شود پس چرا می‌گویند «تقوای خدا» و در آیات متعدّد امر و توصیه به «تقوای خدا» شده است نه تقوا نسبت به سه رابطه دیگر؟ در جواب باید گفت که این از باب غالب بودن مسئله است. این روابط در طول هم هستند نه عرض هم. رابطه با خدا در اولویت است. سپس رابطه با خود و بعد رابطه با همنوع و محیط زیست. اینجاست که می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَّا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ ‎﴿التحريم: ٦﴾‏ ای مؤمنان! خود و خانواده خویش را از آتش دوزخی بر کنار دارید که افروزینه‌ی آن انسانها و سنگها است. فرشتگانی بر آن گمارده شده‌اند که خشن و سختگیر، و زورمند و توانا هستند. از خدا در آنچه بدیشان دستور داده است نافرمانی نمی‌کنند، و همان چیزی را انجام می‌دهند که بدان مأمور شده‌اند.

- رابطه‌ی تزکیه‌ی نفس با دعوت الی الله چیست؟

با توجّه به آنچه در پرسش چهار گذشت، فلسفه‌ی دین خدا اصلاح و تصحیح و تقویت آن چهار رابطه است و داعی الی الله دیگران را به سوی این مهمّ دعوت می‌کند. دین خدا برای اصلاح آمده است نه انقلاب! این امر مهمّ مغفول است. اصلاح و تقویت آن چهار رابطه نیز عبارت بود از تزکیه. دعوت الی الله یعنی فرا خواندن دیگران برای اصلاح و تقویت آن چهار رابطه بر اساس دستورات نازل شده از سوی خدا. حال موفّقیّت فرد داعی در این مسیر بستگی به میزان شناخت او از مسئله و میزان حضور او در حوزه‌ی ذکر شده دارد.  

- نقش الگوی عملی در تزکیه‌ی نفس را توضیح دهید.

یکی از روش‌های آموزش و تربیت روش الگویی است. تعبیر قرآنی این روش، روش «اسوه» بودن است و این همان چیزی است که خداوند متعال پیامبر(ص) را با آن توصیف می‌کند: 

«لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً» (الأحزاب : ٢١)

و در٤ و ٦ سوره الممتحنة حضرت ابراهیم و یاران او را نیز با آن توصیف می‌کند. 

بنا به آن‌چه گفته شد در تربیت اسلامی هدف از آموزش، تربیت(تزکیه) است و آموزشی که منجر به تربیت نشود آموزشی مقبول نیست. بر این اساس چون هدف تغییر در رفتار و تصحیح آن است الگوی عملی بودن یا همان روش اسوه‌ای بهترین و مؤثّرترین روش در این زمینه خواهد بود.   

فرد داعی در عمل و واقعیّت زندگی به هر اندازه در امر اصلاح و تقویت رابطه‌ی خود با خدا و خود و همنوع و محیط زیست موفّق بوده باشد به همان اندازه می‌تواند دیگران را در رسیدن به هدف یاری برساند.

- نقش تصوّف و احسان را در تزکیه‌ی نفس بیان کنید. آیا بدون راهبر و استاد یا مربّی مزکّا می‌توان به تزکیه رسید؟ مربّی و مزکِّی باید چه ویژگی‌هایی داشتە باشد؟

اصطلاح «تصوّف» اصطلاحی قرآنی نیست ولی متأسّفانه بعداً وارد حوزه‌ی آموزه‌‌‌های اسلامی شد و به افراد پشمینه‌پوشی اطلاق شد که تزکیه را فقط از یک جنبه می‌دیدند و آن اصلاح و تقویت رابطه با خدا بدون توجّه  به روابط دیگر. افرادی که در گوشه‌ای از مساجد اعتکاف می‌کردند و به دور از اجتماع مشغول تسبیح و تهلیل بودند. البتّه نباید بزرگمردانی را در این حوزه فراموش کرد که علاوه بر اعتکاف، مجاهدان میدان زندگی و ارتباط با دیگران و حفاظت از محیط زندگی خود نیز بودند.

اما در مورد «احسان» باید بگویم از تعریفی که از پیامبر(ص) به ما رسیده می‌توان آن را اوج تزکیه دانست. پیامبر(ص) فرمودند: «أن تعبد الله کأنک تراه فإن لم تکن تراه فإنه یراک.» «خدا را آنگونه عبادت کنی که گویی او را می‌بینی پس اگر نتوانستی چنین تصوّری را بکنی یقین داشته باش که او تو را می‌بیند.»

قبلاً گفته شد که چهار رابطه‌ی ذکر شده در طول هم هستند و اولویت نخست رابطه‌ی انسان با خداست. این رابطه سه رابطه‌ی دیگر را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد. وقتی رابطه‌ی انسان با خدا به درجه‌ی احسان برسد روابط دیگر متأثّر از آن خواهند بود و رنگ آن را به خود می‌گیرند: 

«صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ»(البقرة : ١٣٨)

بعید به نظر می‌رسد که فرد بتواند بدون مربّی به تزکیه‌ی صحیح برسد. حال این مربّی گاهی یک مربّی غیر حضوری است مثلاً  فردی کتاب احیاء علوم‌الدین امام محمّد غزالی را مطالعه می‌کند و به درجاتی از تزکیه می‌رسد. 

 در مورد ویژگی‌‌‌های مربّی باید بگویم که در کتابهای تربیتی به بسیاری از این ویژگی‌‌‌ها اشاره شده؛ امّا اگر در یک کلام بخواهم به موضوع اشاره کنم، اسوه بودن عملی مربّی نسبت به همان چهار رابطه است. یعنی فرد مربّی  حضوری مثلاً فعّال در اجتماع و نقشی مؤثّر در جامعه داشته باشد و در همان حال دست متربّی را گرفته و او را به سوی خود بکشاند. مربّی نقشی فعّال در حوزه‌ی محیط زیست و رعایت هر آن‌چه برای محیط زیست مفید است داشته باشد و در همان حال با زبان قال و حال متربّی را به سوی خود بکشاند. یعنی مربّی یک فعّال مدنی باشد آن‌وقت می‌تواند دیگران را به‌سوی آن دعوت کند و در این دعوت موفّق باشد.

 چنانچه از قرآن به نظر می‌رسد، غایت نهایی دعوت الی الله رسیدن به «تزکیه» است که رسیدن به آن شرط فلاح است، آیا تزکیه‌ی انسان‌ها و تربیت آنان، هدف اصلی دعوت اسلامی است؟ اگر چنین است این جماعت‌های اسلامی بالاخص بیداری اسلامی و مدرسه‌ی وسطیت تا چه حدّ، در این راستا موفق بودەاند؟

باید به این نکته‌ی مهمّ اشاره کنم که هدف اصلی دعوت الی الله یا فلسفه‌ی اصلی تربیت قرآنی رسیدن به «قلب سلیم» است: يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ. إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ(الشعراء : ٨٨-٨٩)

آن‌چه گفته شد با آنچه گذشت منافاتی ندارد. «قلب» همان «نیروی پردازشگر اطلاعات بصری و سمعی» است. وقتی این نیروی پردازشگر صحیح و سالم کار کند، «رفتار» که همان «تزکیه» است نیز صحیح و سالم خواهد بود وگرنه....

بنابراین هدف دعوت اسلامی همان رسانیدن افراد به قلب سلیم با گستردگی معنایی که گفته شد است. و رسیدن به قلب سلیم همان رسیدن به تزکیه است. البتّه فراموش نشود که با توجّه به مسئله‌ی تلاوت(یتلوا) که در چهار آیه‌ی آموزش و تربیت آمده، انتهایی برای مسئله‌ی تزکیه، تربیت و قلب سلیم نمی‌توان تصوّر کرد.

این‌که احزاب اسلامی و جریان‌های دینی تا چه حد در این زمینه موفّق بوده یا نبوده‌اند نیاز به بررسی میدانی و کتابخانه‌ای و اسنادی دارد؛ ولی با توجّه به مطالعاتی که بنده در این زمینه داشته‌ام بیداری اسلامی تا حد چشمگیریی در این زمینه موفّق عمل کرده و توانسته است که مسئله‌ی تزکیه را از آن قالب محدود بیرون کشیده و دامنه‌ی آن را به جوانب دیگر زندگی بگستراند.     

- پارەای از جماعت‌های اسلامی بر این باورند که در مرحله‌ی مکّی یا جامعه‌ی شبه جاهلی- اسلامی باید بدون ورود به کنشگری اجتماعی و سیاسی تنها به دعوت فردی و تزکیه‌ی نفس مشغول بود، آیا چنین مدّعایی می‌تواند واقع‌بینانه باشد و اصولاً تزکیه حدّ یقفی دارد و می‌توان گفت در فلان زمان فرد به تزکیه رسیدە و صلاحیت ورود به اجتماع را دارد؟

تصوّر بیان شده به همان محدودیت معنایی از تزکیه و خلاصه کردن آن در تصحیح و اصلاح رابطه‌ی انسان با خدا و خود بر می‌گردد و این در حالی است که چنین برداشت و معنایی از تزکیه برداشتی ناقص است. بر این اساس باید عرض کنم که مسئله‌ی  تزکیه یک پروسه است که اگر ابتدایی داشته باشد امّا هرگز نمی‌توان انتهایی برای آن تصوّر کرد. حضور فرد در اجتماع و مشغولیت او به مسایل فرهنگی، سیاسی و ... بخش دیگری از پروسه‌ی تزکیه است که نباید از آن غافل شد. پختگی انسان در جوانب مختلف و شکوفایی استعدادهای او با حضور او در جمع و محک زدن خود در وادی‌‌‌های مختلف زندگی کلید می‌خورد. 

البتّه نباید این نکته‌ی کلیدی را فراموش کرد و آن نگاه واقع‌بینانه به انسان است. این‌که تصوّر شود انسان نباید وارد حوزه‌‌‌های سیاسی و... شود تا مبادا دچار خطا و اشتباه و نسیان و لغزش گردد تصوّر باطلی از انسان است. تا زمانی که انسان وارد این حوزه‌‌‌ها نشود و دچار خطا و .... نگردد به پختگی نمی‌رسد. و این‌که فرد مسلمان بیاید و مثلاً ثروت ملّی و تنظیمات اجتماعی را با این توجیه که هنوز به پختگی نرسیده است به دست افراد دیگر بسپارد جز معنای جهالت نسبت به حیات نمی‌تواند معنای دیگری داشته باشد و چنین روندی نتیجه‌ای جز فساد در زمین ندارد که قابل مشاهده است.

مکلّف کردن انسان بر تکلیف مالایطاق امری عقلانی نیست. انسان در گیرو دار زندگی تا روزی که می‌میرد مبرّا از این خطاها نیست و باید همیشه دست به دعا بوده و پوشش لغزش‌های عمدی و غیر عمدیش را از خداوند بخواهد و اجازه بدهید که بنده نیز با این دعا عرایضم را خاتمه دهم:

لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسينا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرينَ.